2009/10/17

توصیه امیرفیض به وصی شجاع شفا


پیرامون وصیت سیاسی آقای شجاع الدین شفا

امیر حسین امیر فیض- حقوق دان

کار قشنگی که آقای شفا کردند، مبارکتان باد، همراه با تحسين و تکريم و آرزوی سلامتی و طول عمر برای ايشان. وصيت، توصيه است که شخص در زمان حيات خود می نمايد پس از درگذشت اوآن توصيه ها اجرا شود. وصيت درحقوق موضوع (قانون مدنی) وفقه اسلامی هماهنگ است. وصيت، اعم از تمکيلی ويا عهدی نياز به وصی دارد. وصی کسی است که وصيت کننده اورا تعين می کند که وصيت اورا اجرا کند. وصيتی که وصی نداشته باشد، وصيت شناخته نمی شود

وصيت سياسی، درتاريخ حقوق اسلامی وحقوق موضوعه (قانون مدنی) عنوان حقوقی ندارد ولی شخصيت های سياسی توسل به وصيت را برای نشان دادن عقيده سياسی وآرمان های خود، معمول داشته اند. نمونه اين قبيل وصيت های سياسی وصيت شاهنشاه ايران است که در اول آذر ماه سال ١٣۵٢ در جلسه ای تاريخی با حضور نخست وزير؛ فرماندهان ارتش و حضور استثنائی علياحضرت انجام شد و می توان گفت که اولين وصيت سياسی پادشاهان ايران لااقل از بعد از حمله اعراب به ايران است و از وصيت های تاريخی می توان به وصيت پتر کبير اشاره کرد. وصيت سياسی، اگر وصی مشخص نداشته باشد، توصيه و پيام عام شناخته می شود ولی از آنجا که آقای شفا عنوان وصيت سياسی برای وصيت خودشان قائل شده اند بايد ديد که وصی و يا اوصيای وصيت سياسی ايشان چه کسانی هستند. زيرا ايشان بخوبی فرق بين وصيت و پيام را ميدانند

نظر به اينکه آقای شفا، استاد و پيش کسوت مبارزه سياسی و فرهنگی می باشند و در پيام های مکرری که برای ملت ايران صادر کرده اند از نقش روشنفکران که شاگردان ايشان هستند انتظاراتی بحق را اعلام کرده اند و نظر به اينکه، اساتيد اميد و انتظاردارند افکارشان و اهدافشان بوسيله شاگردان و پيروان آنها دنبال شود. لذا، مراتب فوق اين اجازه را می دهد که شاگردان ايشان اوصيای وصيت ايشان شناخته شوند

مسئولیت وصی در اجرای وصیت سیاسی آقای شفا
يکی از ارکان وصيت بطور کلی اين است که اگر در زمان حيات موصی، وصی از مفاد وصيت آگاه شود و بداند که او به سمت وصی وصيت نامه معين شده است، حق دارد که آنرا رد کند ويا احتمالا خواستار تغييراتی در آن بشود. در غير اينصورت، قانونا وصی بايد برطبق وصيت موصی (آقای شفا) رفتار کند والا ضامن است. بنابراين، شاگردان مکتب آقای شفا مسئولند که وصيت سياسی ايشان را بطور دربست اجرا نمايند و از آنجا که در زمان حيات ايشان، از موضوع وصيت سياسی ايشان آگاه شده اند، حق دارند که آنرا رد کنند ويا تغييرات مورد نظر را خواستار و اگر ابهامی هم هست رفع ابهام شود

خود آقای شفا هم به اين حق مسلم وصی در تفهيم وصيت ورفع ابهام از آن واقفند که دروصيت سياسی خودشان نوشته « در باره پيام کنونی خودم توضيحات بسيار مبسوطی را که مسلما مورد نياز خوانندگان جوان من خو اهد بود در دسترس آنان بگذارم»


پشتوانه های اعتباری و تضمینی وصیت های عهدی
در اقسام وصيت های عهدی، گاه موصی احساس می کند که وصيت او بطور آسان و راحت در مسير قبول مردم وحتی وصی قرار نميگيرد در اينحال در صدد تضمين ها و پشتوانه هائی برميآيد که موانع در راه اجرای وصيت را ضعيف و برطرف سازد؛ از جمله اين اقدامات قسم دادن وقسم خوردن است و دروصيت های سياسی معمولا از شخصيت واعتبار خود (موصی) برای تسهيل اجرای وصيت سياسی استفاده می گردد

نمونه تاريخی چنين وصيت ها را می توان درداستان غدير خم يافت؛ محدثين اهل تشيع که ابداع کنندگان داستان هستند نوشته اند «" محمد درغدير خم گفت: "هرکس مرا دوست دارد علی را دوست بدارد » در اينجا محمد اعتبار خود را هزينه قبولاندن علی به حاضرين کرد

نمونه بارز ديگر وصيت شاهنشاه ايران است؛ شاهنشاه دوبار در وصيت سياسی خودشان علاوه بر اتکاء به قانون اساسی موقعيت خودشان را در اجرا و اصالت وصيت سياسی پشتوانه قرار دادند

اول آنجا که فرموده اند: « نيروهای مسلح همانطور که هميشه مطيع فرامين من بوده اند، مطيع فرامين شهبانو وهنگاميکه وليعهد يعنی شاه آينده به سلطنت برسد مطيع فرامين او خواهند بود»

مورد ديگر در آنجاست که می فرمايند : « خداوندرا بشهادت می گيرم که اگر مسير بهتری در برابرم قرارداشت آنرا انتخاب می کردم»

پشتوانه اعتباری وصیت سیاسی آقای شفا
از آنجا که آقای شفا بخوبی مستحضرند که برخی از پيامهاشان دروصيت سياسی با عقايدشاگردانشان بسختی مخالف است وآنها در مقابل توصيه هايی که در وصيت نامه آمده واکنش نشان خواهند داد و اين واکنش ممکن است که اساس وصيت سياسی را متزلزل وبفراموشی يا استيضاح بکشاند، از اعتبار خودشان برای قطع بحث و جدل ومخالفت شاگردانشان با بخش هائی از وصيت سياسی که درهمين تحريريه به آن اشاره خواهد شد مايه گذاشته اند. عبارت هزينه شده برای پشتوانه دادن به مقبوليت وصيت سياسی ايشان چنين است: "... سرفرازم که خوانندگان آشنا يا نا آشنا ودور يا نزديک من در هيچ مورد صميميت وصداقت مرا دراين گفتگوها مورد ترديد قرار نداده اند..." پایان نقل قول

مقبولیت و حقانیت برای عقاید سیاسی کیهان لندن
در وصيت سياسی آقای شفا روزنامه کيهان لندن "... در حال حاضر بهترين رابط ايرانيان برونمرزی در سراسر جهان شناخته شده است ..." پایان نقل قول

نظر به اينکه روزنامه کيهان لندن يک روزنامه سياسی است، و نظربه اينکه آقای شفا هم فعاليت های سياسی و فرهنگی ميفرمايند واز آنجا که عنوان وصيت ايشان هم سياسی است لذا واژه ها و عبارات بکار رفته در وصيت سياسی ايشان با مفهوم و معنای سياسی آنها قابل ارزيابی است. عبارت: "...درحال حاضر کيهان بهترين وسيله ارتباط ايرانيان در سراسر جهان است..." واجد مفاهيم زير است

. یک - آن روزنامه بوسيله هئيت مديره مسئول و متعهد و نويسندگانی معتقد به راه و روشی که از هويت ملی ما ايرانيان نشئت يافته است اداره می شود و پايگاهی محکم در هدايت افکار و جلوگيری از تهاجم افکار باطله و گمراه کننده به رژيم قانونی و مشروع پادشاهی مشروطه است. روزنامه ای که واجد موقعيت های ذکر شده باشد، بطور طبيعی سخنگوی آمال و خواسته های سياسی ايرانيان در سراسر جهان هم شناخته می شود. کيهان لندن خود اين برداشت را گفته و چنين نوشته است « صدای کيهان، همچون نوشته های کيهان ،انعکاسی از صدا و آمال و اهداف ملت ايران است» ١١ ارديبهشت ١٣۶۵

. دو - استخراج ديگر از عبارت مزبور اين است که يک همسوئی اعتقادی بين آقای شفا(موصی) با عقيده کيهان لندن وجود دارد. چرا که اگر غير اين بود، نخست اينکه واژه "بهترين" که امتيازی بسيار با ارزش برای يک روزنامه است برای کيهان بکار گرفته نمی شد؛ آنهم در وصيت سياسی؛ دوم اينکه با تمجيد از نويسندگان کيهان آنهم در آن حد استدعا برای درج وصيت شان، آنچنان شخصيت سازی برای آنان را در وصيت سياسی خودشان منظور نمی داشتند

واقعا مانده ام نوريزاده که راًس نويسندگان کيهان است کيست که آقای شفا از او استدعای درج وصيت نامه شان را بفرمايند. اين کيهان لندن است که بايد از آقای شفا درخواست وتمنا کند که اجازه بدهند وصيت ايشان را چاپ کند نه جناب شفا که بنوشته خودشان نوشته های ايشان در کتابخانه های ۴٨ کشور جهان چون "گوهری" می درخشد

وصيت سياسی آقای شفا، قبل از اينکه استدعای ايشان به عرض عاليجناب نوری زاده ارجمند برسد بوسيله سايت های ايرانی اينترنت در سطح بسيار وسيعی که هزاران مرتبه بيشتر از کيهان است پخش شد. اين سالها ديگر سالهای قبل ازدهه ۶٠ نيست که روزنامه تنها وسيله ارتباط مردم باشد، اينترنت است که ديگر ميدانی برای روزنامه ها باقی نگذاشته است

تکلیف شاگردان سلطنت طلب
فرض نزديک به يقين اين است که بيشترين خوانندگان نوشته های ايشان، سلطنت طلبان هستند که بمناسبت سوابق آقای
شفا در خدمت شاهنشاهی ايران يک گرايش اعتقادی توام با احترام وقبول توصيه هايشان را دارند. بنابراين وصی ايشان در مرحله اول بطور حتم شاگران ايشان از گروه سلطنت طلب هستند. عرض شد که يکی از اصول وصيت اين است که وصی اگر در زمان حيات موصی، ماموريت خود را در انجام وصيت موصی رد نکرد، بايد طبق نظر موصی که در وصيت مقرر شده عمل کند و اگر نکرد خيانت کرده وضامن است... حقوق مدنی

بنابراین قاعده حقوقی ، در حالیکه کیهان لندن نوشته است: "... يک انقلاب توده گير، قانون اساسی و سلطنت را روفته است که مفهوم آن پايان مشروعيت رژيم سلطنتی بوسيله مردم و ايجاد مشروعيت برای جمهوری اسلامی است. يعنی همان چيزی که جمهوری اسلامی مدعی آن است. ويا وقتی کيهان لندن بنمايندگی هوشنگ وزيری (سردبيرکيهان) در پايان مصاحبه ای با اعليحضرت اظهار نظر ميکند که "رضا پهلوی خودش را شاه میداند" و اضافه کرده است که اوپوزيسيون مشروع بازرگان است. کيهان سال ۶۴

و يا در کيهان شماره ١٠ نوشت: "...حقانيت انقلاب مورد تاييد روزنامه نگاران مسئول است.." پایان نقل قول

بنده وصی و امثال من که اعتقاد راسخ به حقانيت و مشروعيت تداوم سلطنت داريم و رژيم جمهوری را غاصب و شورش ۵٧ را خلاف اسلام و قانون و فرهنگ و منش مردم ميدانيم و آنرا شورشی حساب شده از سوی بيگانگان برای متوقف کردن ايران پادشاهی ميدانيم نمی توانيم موضع سياسی روزنامه کيهان را که مورد تائيد وحمايت و توصيه آقای شفا قرار گرفته است به پذيريم بنابراين قبول وصاينت بنده نوعی با اشکال مواجه می شود وبايد سلب اعتقاد از خود بکنيم و بشوم همرنگ جماعت کيهان لندن و يا به آقای شفا (به اعتبار قبول وصايت) خيانت کنم
لذا، مطلوب آن است که موضوع با جناب موصی در ميان گذاشته شودکه گذاشته شد. و بدانند که با اين وصيت سياسی تنها امثال عليرضا نوريزاده صلاحيت وصی بودن را دارد

گمشده بزرگ در وصیت سیاسی آقای شفا
ویکتور هوگو میگوید: "...نمودهای فعاليت های انسانی نه از نظر طبيعی بلکه از نظر واقعيت زير بنائی، تابع نيت های اشخاص است..." پایان نقل قول

انسان به مناسبت آگاهی هايی که از اخلاق و رفتار و موقعيت و خدمات اشخاص داردمی تواند حدس بزند که نيت های آن شخص چه می تواند باشد و اگر وصيت نامه ای از آن اشخاص باقی گذاشته شود، انتظار اينکه آن آمال و خواسته ها در آن وصيت نامه منعکس باشد، زياده خواهی نيست

بنده به دليل آشنائی با موقعيت خدماتی آقای شفا در امور فرهنگی دربار شاهنشاهی ايران ومطالعه بخشی از نوشته های ايشان در سالهای نخست و احترامی که بعنوان يک پيش کسوت سلطنت طلبان برای ايشان قائل هستند، انتظار عاجل حتمی داشتم که دروصيت سياسی ايشان مسئله حقانيت تداوم رژيم سلطنتی ايران و قانون اساسی مشروطيت، سر آغاز وزيربنای وصيت سياسی ايشان باشدولی متاسفانه وصيت ايشان خالی از اين موهبتی است که خود آقای شفا از هرکس بيش از هرکس به قدمت وتاثير وجودی آن در فرهنگ ومنش ايرانی واقفند و ترديد ندارند که بقای ايران، رفاه ملت و سربلندی کشور مرهون تداوم پادشاهی ايران است

به همين دليل مطمئن بودم که بيشترين بخش وصيت ايشان خطاب به جوانان و ملت ايران باشد که بدانند برای حفظ کشورشان و بازگرداندن عظمت و شکوه آن بايد مسير بازگشت سلطنت مشروطه را فراهم سازند که در کمال تاسف اين مهم وامر حياتی در وصيت سياسی ايشان گمشده است

سرفصل وصيت سياسی آقای شفا اين جمله است: "... يا بايد ايران ما بدست و مقام معظم رهبری به دوران سعد وقاص بازگردد و يا به همت جوانان تازه نفس و مبارزما پای به هزاره سوم گذارد..." پایان نقل قول

آيا جمله مزبور شايسته وصيت سياسی امثال بازرگان و سحابی واحتمالا موسوی است ويا آقای شجاع الدين شفا؟

جمله ای که می توانست و حق بود سرلوحه وصيت ايشان قرار ميگرفت ميبايستی چنين بود: "... يا بايد ايران ما به دست جمهوری اسلامی غاصب به دوران سعد وقاص بازگردد ويا به همت ميهن پرستان، ايران در مسير شاهنشاهی قرارگيرد..." پایان نقل قول

بنده بعنوان کوچکترين عضو اوصياء وصيت سياسی آقای شفا از ايشان می خواهم با تجديد نظر در وصيت سياسی خودشان گمشده بزرگ را در آن قرار بدهند

نگاهی به تاریخ
قسمت دوم وصيت سياسی ايشان با عنوان است نگاهی به تاريخ شروع شده است. موضوع مطروحه در اين قسمت، همانطورکه خود آقای شفا نوشته اند "...نگاهی به تاريخ..." است نگاهی به تاریخ وصیت سیاسی نیست گذشته و از آن گذشته موضوعاتی را که دراين قسمت نوشته اند چندين بار در کتاب يعنی دوبار در کتاب چهار راه سرنوشت و یکبار در کتاب توضیح المسائل و دو بار در کتاب  تولدی ديگر بطور مفصل نوشته اند و غالبا هم عنوان نامه سرگشاده به همه ايرانيان را دارد. و با اينکه نوشته هايی بسيار پرارج و آموزنده است ولی وصيت سياسی محسوب نميشود و وصی نميداند که با آن چه بکند

پهلوانان تازه نفس
قسمت آخر وصيت ايشان تجليل از پهلوانانی تازه نفس است که در هفته های گذشته وارد ميدان شده اند. اين قسمت ازوصيت سياسی آقای شفا اين تکليف را برای اوصياء ايشان از جمله بنده ايجاد می کند که از پهلوانان تازه نفس که بسيار تداعی می شود با موسوی وخاتمی و کروبی که صدای آمريکا هم آنها را شجاع و تازه نفس خوانده است طرفداری کنيم. که البته پاسخ بنده اين است: ولی ای يار من، من غير آنم که پيمان بشکنم با اعتقادم

جناب آقای شجاع الدین شفا. از ويکتور هوگوست که میگوید: "... دردل انسان خرابی هائی روی می آورد، مانعی ندارد ولی به شرطی که بکوشيم بنای جديدی را در دنبال آن خرابی ها بسازيم..." پایان نقل قول

سرنوشت » من اين خرابی های فکری را درکتابهای چهارراه سرنوشت و تولدی دیگر خوانده ام مقصود آنجاست که
نوشته اید: "... انقلاب اسلامی سال ۵٧ قيامی وسيع عليه رژيم موجود بود که عليه بی عدالتی و تبعيض و فساد انجام گرفت ولی هدف آن به سرنگونی رژيم موجود محدود می شد...اما اين شورش از همان آغاز پيروزی خود را گم کرد..." مفصل در صفحات نود و هشت و دویست و سی وشش کتاب چهارراه سرنوشت

ولی اين خرابی های فکری را ناشی از جو تبليغات جناح مصدقی شورش از يکسو و از سوی ديگر کم مرحمتی خانواده سلطنتی بويژه اعليحضرت به حساب آوردم، ولی وصيت آنهم سياسی بايد فارغ ازکينه ها، قهرها و دلخوری ها باشد زيرا، انسان دروضعيت ترک دنياست و چيزی که از اوباقی می ماندوجدان است و وصيت سياسی زمزمه هائی از همان ندای وجدان است.

استدعای بنده که هيچ، انتظار تاريخ و هويت ٢۵٠٠ ساله ايرانی است که حضرتعالی با نوشتن وصيت نامه سياسی جديدی خرابی و فساد وصيت نامه کنونی را اصلاح بفرمائيد.

امير فيض - حقوقدان

2009/10/08

پرداخت 200 میلیون تومان برای آزادی محمدرضا علیزمانی

بنام ایران و شاه
بدینوسیله آمادگی خود را برای پرداخت دویست میلیون تومان تا هفته ی آینده بیست و سوم مهرماه در ازای آزادی محمدرضا علیزمانی اعلام میداریم

اتهامات بیدادگاه انقلاب اسلامی و گزافه گویی های فولادوند، زمینه ساز غمنامه ای است که در قالب اعتراف متهم شنیده شد. سردمداران جمهوریت غیرقانونی مسئول جان و تندرستی کلیه ی زندانیان سیاسی هستند. یکایک ایرانیان موظفند همانگونه که جنبش تحریم انتخابات نمایشی را به تظاهرات سبز آزادی تبدیل کردند، از امروز ضمن حفظ جان خود، از هر وسیله و شگردی برای در هم شکستن در و پنجره ی زندان اوین و فروریختن دیوار اصلی نماد شکنجه گاه بکوشند

ما ایرانیان به ویژه میهن پرستان اصیل، پایند به ریشه ی خود در ایران باستان هستیم و پیش تر از دیگر ادیان؛ همه یکتاپرستیم. از اینرو عضویت متهم در یک انجمن ده نفری نمیتواند دلیل بر محاربه با خدا باشد. وانگهی خرافه ستیزی نه تنها توهین به ارزش های مذهبی و دین ستیزی نیست بلکه والاترین بدیل ارج بر معنویات و آمیختگی خداباوری و خردورزی است. همچنین تبلیغ و همه نوع مبارزه با آخوندسالاری حق مسلم و بر همگان واجب است. لذا شرکت در تظاهرات بر علیه جمهوری غیرقانونی نه تنها اقدام علیه امنیت ملی نیست بلکه تبلور منویات ملی است

اگر اینطور نیست، چرا علیرضا بهشتی، همدست میرحسین موسوی در بامداد یکشنبه ۲۲ شهریور با پرداخت وثیقه دویست میلیون تومانی آزاد شد؟
از همه ی شخصیتها و نهادهای آزادیخواه و بشردوست برای نجات آقای علیزمانی استمداد می طلبیم

ما همه باهم هستیم. در راه کوروش هستیم
پیروزباد ملت به رهبری کوروش پهلوی

انجمن پادشاهی مشروطه ایران
شانزدهم مهرماه 2568 ایرانی

2009/09/06

بیانیه ی مشترک 6 بهمن 2546

بنام ایران
بیانیه ی مشترک 6 بهمن 2546
چون ایجاد اتحاد میان نیروهای براندازی مستلزم هدف مشترک و توافق در وسیله است. و از آنجا که هدف ما اعتلای مجدد ایران، استقرار حاکمیت ملت، رهایی رکن سیاسی کشور از چنگ رژیم اسلامی غاصب ایران و نابودی آثار جمهوری اسلامی است. و از آنجا که اعتلای مجدد ایران تنها بوسیله تداوم نظام سلطنت مشروطه به پادشاهی اعلیحضرت رضا پهلوی پادشاه ایران امکان پذیر است. و از آنجا که اِعمال حاکمیت ملت ایران تنها با تداوم اجرای قانون اساسی (سال 1907) و متمم آن میسر است؛ لذا بدینوسیله به اطلاع کلیه ی میهن پرستان و سازمانهای وفادار به نظام سلطنت مشروطه میرساند که منبعد این، اتحاد میان سازمانهای مشروحه زیر و سایر سازمانهایی که این بیانیه را امضاء کرده اند، تشکیل میگردد
1988/Jan/26


کیهان لندن 23 آذر 1368 شماره ی 281 برگ 3 و نشریه ی گام فروردین 1369 برگ 2
ناصرثناگو، سرلشگر منصورشفازند، فرامرز شکوهی، ناخدا نریمان هاشمیان، دکتر غلامرضا حمید، عبدالله امیدوار، سرهنگ محسن هداوند، محمد بهمنی، سرهنگ یحیی قانعی، سرهنگ نوشیروان مدنی، دکتر امیر امیرفیض، دکتر هوشنگ انور، غلامرضا ضیاء، مارگاریت آرستاکسیانس، محمد دمستانی، علیمحمد دیانی، مسعود خشنود، سیاوش لشگری، خسروبایگان سمنانی، پرویزشکوهمند، سروان علی حقیقی، منصورضازاده، شاهین آرین، دکتر خانک عشقی صنعتی، منوچهر وکیل منفرد، رضا دیلمی، غلامرضا سهرابی، دکتر حسین حقیقی، غلامرضا مجید، همسنگر شهید عطاء بای احمدی از سازمان نظامیان وطن پرست ایران، محمود قاسمی، ژیلا ناجی، غلامرضا لطفی، مسعود علوی، محسن فرید، نورالدین زمانی، سپهبد مصطفی امجدی، دکتر منوچهر کلالی، مرتضی قاسمی، محمدرضا نادرشبان، مهندس خوش خلق، مهرداد صدری، محمود محلاتی، دکتر منصور نراقی، فریبرز شهروان، محمدرضا صادقی، هوشنگ باقرزاده، پرویز اصلانی، خانم ایران بکایی، سعید طیبی، سرگرد فرهاد نصیرخانی، حسین سیدین، برهان خطیب، ایمان انصاری، فریدون صارمی، ناخدا میمند، تقی حمیدی، جواد فروزنده، کامران پرورش، آقای بختیاری، دکترمحمدرضا حمزه پور، رضا پیرامون، کامبیز آتابای، تقی افراخان، سرهنگ ستاد مهدی ایمن، ناخدا مرتضی بدری، سیاوش بشیری، امیر پورشجاع،سرتیپ جمشید جاویدپور، هلاکو رامبد، سرهنگ ستاد هوشنگ تهرانی، سرهنگ فروهر زالتاش، جمشید سیاس، دکتر شجاع الدین شفا، سیف الله شهاب، منوچهر فرخداد، امیرفرزانگان، ساسان کمالی، رامین مدرس، غلامعلی ملکی

هدف انجمن پادشاهی مشروطه ایران


هدف انجمن پادشاهی مشروطه ایران، اعتلای مجدد ایران است
anjomanpadeshahimashrouteh@gmail.com

ارزش های ملی

بنام ایران
مورخ: 14 امرداد 2568 ایرانی

(part 1) http://twaud.io/hS, (part 2) http://twaud.io/hT

پشتیبانی آزادگان میهن از عامل پیوند ارزش های ملی

تازه ترین پیام کوروش رضا پهلوی در آستانه ی سالگرد انقلاب مشروطه با عنوان "پیوند ارزش های ملی" و تاکید صریح بر موضع میهن پرستی، به حقیقت معنا؛ اعلام تداوم قانون اساسی مشروطه و متمم آن بود

پادشاه ایران میدانند اگر امروز برخی از مبارزان در جبهه آزادی بخش ایران شرکت دارند و به نظر رنگ عوض کرده باشند، به پیروی از رنگ نمایشات ستاد تبلیغات موسوی نیست. سبز ِ آزادگی پرچم شیروخورشید ایران را در نظر دارند. آزادگان میهن پرست، شناسه ی ایرانی خود را تسلیم جمهوریت و تعویض این میر با آن سید، نخواهند کرد

شهریار ایران، با دقتی تحسین برانگیز جنبش مردمی را ازآن یکایک فرزندان آزادیخواه ایران مینامند و از اینروست که میگوید: "... این جنبش، جنبشی است فرای این یا آن پسند سیاسی، باوردینی یا هر امر ویژه وُ جدا کنندۀ دیگر. این جنبش در گوهراش، همانگونه که پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشان ایرانزمین، و سرود ملی مرز پُر گهر، برایند همۀ تاریخ ماست، چکیده ای، از لحظه لحظۀ عرق ریزان روح ملی است..." پایان نقل قول

کوروش رضا پهلوی عامل پیوند ملی و یگانه صدایی که در به قدرت رسیدن آخوندها نقش نداشته است ادامه میدهند: "...همانگونه که این پرچم به هیچ حزب، گروه یا نظام سیاسی ویژه ای تعلق ندارد، و فارغ از هر باور دینی و جهت گیری سیاسی؛ از آن ِ همۀ ایرانیان است؛ همانگونه که سرود پرشکوه مرز پُر گوهر، به هیچ دستۀ عقیدتی و دستگاه فکری ویژه ای تعلق ندارد و سرودی است برآمده از ژرفنای جان یکایک ما، جنبش سبز ِ آزادگی نیز، فصل مشترک همۀ ماست، بی هیچ مرز و استثنایی..." پایان نقل قول

شاه ایران با این سخن،‌هر گونه وحدت زدائی پیروان قانون اساسی مشروطه ی پادشاهی را محکوم نموده است. همه ی گروهها و سازمانها که به قانون اساسی و نظام شاهنشاهی ایمان و استواری فکری دارند، باید در یک جهت مبارزاتی یعنی پشتیبانی از قانون اساسی و متمم آن و احترام به اصول حقوق بشر و حکومت مردم بر مردم قرار گیرندشورش اسلامی سال 57 و کودتایی که ساعت ده بامداد 22 بهمن در جلسه ‌شورای‌ فرماندهان ‌ارتش ‌روی داد، برای نابود انقلاب مشروطه و دستاورد آن یعنی قانون اساسی مشروطه بود

قانون اساسی هر کشور، ریشه و زیر بنای نهاد حقوقی است که شهروندان تابع آن کشور در هر نقطه از جهان که باشند ملزم به رعایت آن میگردند. میرحسین موسوی در گفتگوی مورخ 10 امرداد میگوید: از شعارهایی که "...فراتر از قانون اساسی جمهوری اسلامی..." برود، حمایت نمیکند. پایان نقل قول

تارنمای قلم نیوز وقایع را تار میبیند و خواستهای مردم را به "...دفاع از جمهوریت نظام در کنار اسلامیت آن..." کاهش دهد. میرحسین موسوی امروز شعار سی سال پیش همان سیدهندی موسوم به خمینی که مادرش متولد کشمیر بود را تکرار میکند "... شعار جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد..." پایان نقل افاضات رهبرخودخوانده ی سبز

میرحسین بر سیاق سبز میگوید: آنقدر صبر کنید تا زیرپایتان علف سبز شود. پس از سالها سکوت و خانه نشینی کاش به جای نقاشی قدری مطالعه میکرد. نوبرونه اش را آورده. موسوی به کدام ظرفیت‌های قوانین اسلامی برای تطبیق با آزادی، عدالت و کرامت انسانی اشاره میکند. در کجای دنیا سراغ دارد که به اصطلاح وی با: "...اجماع و تاکید گسترده و تحول‌آفرین مردم..." حتی یک آیه یا یک ماده از قوانین شرع که همان چارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی است را بتوان تغییر داد. آری سرشت جنبش مردم جنبه ی مسالمت‌آمیز داشت تا آن هنگام که رضاشاه دوم برای نخستین بار در مبارزات نوین مردم، طرح نافرمانی مدنی را به میان کشید. ولی سردمداران و چماقداران همین رژیم جمهوری اسلامی که میرحسین مدافع قانون اساسی آن است، ذاتا خونخوارند. خونی که سی سال پیش به ناحق از بام مدرسه ی علوی جاری شد، ناله ی نیمه جانی که در گلو خفه کردید، امروز با هوار الله اکبر از فراز بلندترین بامها پاک و پنهان نمیشود. موسوی در گفتگوی 10 امرداد با قلم نیوزش درباره ی رسانه های ایرانی برونمرز همان دروغی را میپراکند که رسانه های غیرملی و مصادره اسلامی شده ی وابسته به رژیم سرمیدهند شعار "جمهوری اسلامی نابود باید گردد" از جنبش حق‌طلبانه ی ملت ریشه میگیرد. زیرا اینان همان ایرانیانی هستند که از دست بیدادگاههای انقلاب اسلامی جان سالم به در بردند. این شعار به صورت استقلال - آزادی - حکومت ایرانی در درونمرز به گوش میرسد بازتاب تحول یافته ی خواستهای مردم در انقلاب مشروطه است

جمهوریت؛ وارداتی است و از فرهنگ ایران الهام نمیگیرد. مشروطه خواهی همان آزادیخواهی است. موسوی درست میگوید که دانایان مردم بر اساس تجربیات دویست ‌ساله ی خود نسبت به نیات اجانب با سوءظن برخورد می‌کنند. بیش از آن به نیات آخوند موقوفه بگیر هم سوء ظن دارند. به وِیژه که از خویشاوندان موسوی باشد. میر حسین موسوی نگران خانواده ی امل خود و از اینرو اسلامپناه میباشد. پاسخ مجید موتمنی که از خویشاوندان موسوی است، به خبرنگار تایم مورخ 30 می 2009 را بخوانید: موسوی نوه ی عمه ی خامنه ای است. پایان نقل قول
به نیات اجانب میتوان با سوءظن برخورد کرد به ویژه وقتی با ایرفرانس امام میاورند. باید نگران اجانب بود وقتی معنویات را تبدیل به خرافات میکنند تا صندوق صدقه پرشود و هم از موقوفات اود هند به پدران همین آخوندزاده های جمهوری اسلامی مقرری بپردازند. سند شماره ۲۳۵۱۶ وزارت خارجه انگلیس – ضمیمه شماره ۳۰ – مورخ۱۰ جولای ۱۹۰۶
معاویه یا همان خمینی و این یزیدکش خامنه ای نتوانستند مردم را به تمکین قانون اساسی اسلامی وادار کنند. حال میرحسین میخواهد با تعزیه ی یاحسین میرحسین ادبیات سیاسی را ایرانزدایی کنید. موسوی همچنین افزود: در حرکت عظیمی که در سراسر جهان از سوی ایرانیان مقیم خارج در دفاع از مردم داخل کشور صورت گرفت، به طور محسوسی فاصله ‌گذاری نمایان بود. شاید منظورش تحصن پاسدار اکبر گنجی در نیویورک است که علیرغم سرمایه گذاری و تبلیغات خارجی 170 نفر برای تماشا به آنجا رفتند

در لحظاتی که شهریار ایران از "پیوند" میگوید، میرحسین در مصاحبه اش از فاصله گذاری ها قدردانی میکند. زیرا شاه عامل پیوند ارزشهای ملی است و قانون اساسی مشروطه تداوم فرهنگ ایران است. حاکمیت قوانین بطور اعم و در قانون اساسی بطور اخص، اصل جامعیت قانون است. یعنی نمیتوان ماده ای از اصول قانون را قبول داشت و دیگر اصول از همان قانون را رد کرد. از همین رو هنگامیکه مردم فریاد میزنند خامنه ای قاتل است ولایتش باطل است، یعنی کل رژیم و قانون اساسی و جمهوریت اش را رد میکنند. میرحسین، میداند که قانون اساسی جمهوری اسلامی منهای اصول مربوط به ولایت مانند بدن موسوی منهای کله اش هست. نمیشود بدن موسوی بدون کله باشد، یا بدن وی به اضافه ی کله ی رفسنجانی، مضحک نمیشود؟؟

میرحسین پنداشته که قانون اساسی، گونی چای در انبار پدرش است که به میل مبارک هر مشت که مایل باشد گلچین کند. یگانه قانون اساسی و راستین کشور ایران که پیش از برآمدن دودمان پهلوی در مجلس منتخب مردم تدوین گردیده است، قانون اساسی مشروطه است. مجموعه ای تدوین شده از اراده ی آزاد ملت که برای تطبیق رابطه و چگونگی نهاد قانونی کشور تصویب شده بود

نمایش انتخاب احمدی موسوی در جمهوریت غیرقانونی به فضای مبارزات سیاسی - نفسی زودگذر و بی تاثیر داد تا فرصت طلبان، ابن الوقتها و آتش بیاران شورش 57 برای ولایت جلاد جماران خوشرقصی کنند. حال که جنبش خودجوش مردم را دیده اند، دکان برای تبدیل رژیم نامشروع، غاصب و غیرقانونی جمهوریت به رژیم جمهوری کمتر اسلامی گشوده اند. ددمنشان به پایمالی حقوق بشر مشغول و مشاوران سیاستباز زیرکانه قانون اساسی نوین وعده میدهند و میراث ملی ایران را به مزایده ی همه پرسی حواله میکنند. این بازیهای نمایشی فقط برای دکانداری، جلب مشتری و تماشاچی مفید است

آنچه امروز برخی کودتای احمدی مینامند فصل دیگری از همان کودتای بهمن 57 قره باغی است. دولت احمدی نژاد غیرقانونی است همانطور که انتخابات 14 خرداد و همه پرسی 13 فروردین 58 غیرقانونی بود. عدم مشروعیت جمهوری اسلامی، در واقع حقانیت مشروطه ی پادشاهی است. تا زمان تشکیل مجلس موسسان مشروطه در کشور، قانون اساسی مشروطه ی ایران احترام آمیز ترین رکن اجتماعی وُ حقوقی جامعه ی ایران و فرهنگ پادشاهی است. هر ایرانی که خشونت حاکم بر ایران را قدرت متجاوز، غیر قانونی، غیر مردمی میداند و رژیم جمهوریت برآمده از شورش 57 را از همان آغاز جنایتکار، غارتگر و ویرانگر میداند، به ارزشهای ملی که رمز پیوند ما میباشند پی برده است و از قانون اساسی مشروطه که مبتنی بر ارزشهای ملی و رمز پیروزی است، پشتیبانی خواهد کرد

از رهبر اتحاد پشتیبانی کنید. رهبر اتحاد کیه؟ کوروش رضا پهلوی رهبر اتحاد میگوید: "... هرگز فراموش نکنیم، ما، همگی یکی هستیم و رمز پیروزیمان نیز، نهفته در همین یگانگی است..." همصدا با او پاسخ میدهیم: "...ما همه با هم هستیم - در راه کوروش هستیم. سی سال به بیراهه ی وحشت بزرگ افتاده ایم زیرا از شاهراه تمدن بزرگ دور شده ایم. نغمه های تغییر رنگ و جمهوریت و اسلامیت، گرچه برای عده ای لقمه ساز و برای عده ای خیال ساز است ولی دشمن شاد کن و لطمه ساز برای وحدت میهن پرستان و پشتیبانان قانون اساسی مشروطه است. سخن هایی که آیینه ایران دوستی و میهن پرستی را تیره و تار بسازد، پیروزی کاوه بر ضحاک را به تاخیر میاندازد و در غایت کمک به انیران است. همه ی آزادگان میهن پرست را به پشتیبانی از نـُماد ملک کیان و عامل پیوند گذشته و آینده ی ایران، فرا میخوانیم.

پیروز باد ملت به رهبری کوروش رضا پهلوی
انجمن پادشاهی مشروطه ایران

2009/09/03

نهاد پادشاهی از بین نرفته است

نهاد پادشاهی از بین نرفته است
مقصود این است که تداوم سلطنت حفظ شود. بر فرض، به هر دلیلی، در یک اوضاع و ‏احوال بخصوص، گروهی از مردم به سلطنت پشت کرده بودند، نمی بایست موجب شود که سلطنت هم به مردم پشت کند. چون منظور از سلطنت، خدمت به ملت است. سلطنت جدا از ملت نیست. پیوسته به ملت است. از آن مردم است
می خواستم به هموطنانم بگویم که آنها را فراموش نکرده ام و از آنها نبریده ام. از نظر نهادی هم وظیفه داشتم چنان کاری را بکنم. من به اختیار خود ولیعهد نشده بودم. دست خودم نبود که به عنوان فرزند ذکور پادشاه و با نام خانوادگی پهلوی به دنیا آمدم. سرنوشت چنین خواسته بود و در حقیقت، این وظیفه را سرنوشت به عهده ی من گذاشته بود. البته من عقیده ندارم که همه پرسی ساختگی جمهوری اسلامی یک همه پرسی واقعی بوده و در شرایط آزاد و دمکراتیک صورت گرفته باشد. انقلاب اسلامی یک واقعه ی مفید و مثبت در تاریخ ایران نبود
روزی که وظیفه ی تداوم نظام پادشاهی را بر عهده گرفتم، یقین داشتم زمانی خواهد رسید که مردم ایران در شرایط دیگری، قضاوت دیگری نسبت به سلطنت و نظامی که جانشین آن شده است پیدا خواهند کرد. شما امروز این تغییر قضاوت را در افکار عمومی می بینید. امروز اگر یک همه پرسی راستین در ایران صورت گیرد، بی شک اکثریت قریب به اتفاق مردم، قاطعانه بر نتیجه همه پرسی بعد از انقلاب قلم بطلان خواهند کشید. در هر حال، قضاوت نهایی با ملت است. تکلیف مرا، از لحاظ نهادی، مردم باید معلوم کنند
من چیزی را به مردم تکلیف نکرده ام. برعکس، یک تکلیف سخت برای خودم تعیین کرده ام. قبول این وظیفه، مساوی بود با از دست دادن تمام آزادی های شخصی خودم. تمام آزادی های فردی خود را فدا کردم برای اینکه یک وظیفه ی نهادی را به عهده بگیرم. این تصمیم ناشی از جاه طلبی شخصی من نبوده است. هیچ آدم عاقلی برای نفع شخصی دست به چنین ‏کار خطیری نمی زد. آنهم در اوان جوانی که می توانستم برای خودم زندگی خوب و راحتی داشته ‏باشم. می توانستم بروم دنبال کار خودم و بگویم شما انقلاب کردید و نتیجه اش را هم خو‏اهید دید. در حقیقت، من با دو گزینش روبرو بودم. به نظر خودم، انتخاب درست همین بود که راحت و آسایش را فدای وظیفه کنم. این انتخاب را برای خودم به این صورت توجیه می کردم، و امروز هم توجیه می کنم، که این نهاد را باید حفظ کرد
مملکت ما، بیش از دو هزار و پانصد سال تاریخ مدون شاهنشاهی د‏ارد‏. این تجربه ایست که نمی شود ناچیز گرفت. درست است که تغییر مسیر سیاسی رخ داده، اما این نمی تواند انکار کامل این همه قرن باشد. تاریخ طولانی یک ملتی را یک شب نمی شود به فراموشی سپرد یا از بیخ و بن نفی کرد. من عقیده داشتم، چه بخواهند و چه نخواهند، ده سال بعد، بیست سال بعد، در آینده زمانی خواهد رسید که باز هم مرحله ی گزینشی برای ملت پیش می آید و آن زمان باید این امکان جایگزینی نوع رژیم برای ملت وجود داشته باشد. تا جایی که به من مربوط می شد، من وظینه خود را انجام دادم..." رضاشاه دوم

برگزیده از کتاب "گذشته و آینده" بخش 1 برگ 4 و 5